خدایا باورم نمیشه...
خاطره۶/۳/۹۱ سلام پسر مامان! دردونه مامان بازم ۱شب دیگه خونه بابارضا موندیم. البته فقط من و تو! آخه بازم باباعلی شیفت شب بود... چه میشه کرد کارتو بیمارستان اینطوریه دیگه گلم. وقتی اومدیم خونه باباجون خیلی دلش واسمون تنگیده بود. کلی قربون صدقه ات رفت ازکارای تو پرسید. منم موبه مو ر...